تا اوی نازنین بهم نگفته بود که فیلم جدید چی دیدی تازگیا؟؟
هیچ متوجه نشده بودم که آدمیهستم علاقمند به فیلم دیدن!
خیال میکردم این حجم فیلم دیدن و وقت و حوصله براش گذاشتن خیلی هم طبیعیه!!! :|
هی هم توی فلش میریختم یا توی دی وی دی ، براش میبردم :)))) میگفتم تو هم ببین!!! بعد در موردش باهاش صحبت میکردم!
مثلا مجبورش کردم فیلم ِ هندی ِ دوداس رو ببینه!
بعد اون سکانس که دوداس دستش رو سمت پارو دراز میکنه و میگه:
میتونی همه چیز رو رها کنی و دستم رو بگیری؟ میتونی بیخیال همه چیز بشی؟ میتونی با من بیای؟؟؟؟
براش اجرا میکردم :))) میگفتم الان حس اونو دارم! اما تو نمیتونی دستم رو بگیری. مثل ِ پارو!!!
بعد توی فیلمها دنبال آدمهایی شبیه خودم و خودش میگشتم هی بهش معرفی میکردم میگفتم ببین! من و توییم! :)))))))
مثلا میگفتم توی فیلم سوفی و دیوانه اونجا که میگه، وقتی هستی خوبم. وقتی با توام حالم خوبه! نمیدونم چرا... میشه نری؟
گفتم اینا رو انگار من به تو میگم!
گفتم انگار تو همون دختر هستی که به داد ِ اون آقا توی فیلم رسید و اون آقا منم!
بعد انگار تو هم یهو میذاری میری!
بعد . .
بعد تو شب پیام میدادی میگفتی خواهرت داره با فیلم سوفی و دیوانههایهای گریه میکنه!!!
میگفتم خب گریه داره. . .
میگفتم . .
دلم برات تنگ شده دیوونه!
بازدید : 587
دوشنبه 20 مهر 1399 زمان : 12:37